نرخ واقعی دلار در بازار چند؟
قيمت ارز (دلار) در بازار آزاد حدود سي هزار تومان است و در سامانه نيما حدود ۲۷ هزار و اندي است، براي واردات كالاهاي اساسي ۴۲۰۰ تومان است. پس قيمت واقعي چقدر است؟ اخيرا يكي از اقتصاددانان اصولگرا نيز متذكر شده كه قيمت واقعي هر دلار ده هزار تومان است.
مشكل از كجاست؟ اگر از قيمتهاي كاملا مندرآوردي مثل ۴۲۰۰ تومان و غيره بگذريم بايد گفت ارز در واقعيت فقط يك قيمت واقعي دارد. آنهم قيمتي است كه همزمان مردم آزادانه آن را ميخرند و ميفروشند. ارز نيمايي قيمت واقعي نيست، چون همه حاضريم صدها و هزاران دلار آن را بخريم، ولي حتي يك دلار هم به اين قيمت نميفروشيم. پس قيمت واقعي همان قيمت موجود در بازار و كف خيابان است.
ولي اينجا يك مشكل پيش ميآيد. اگر يك ايراني ماهانه ۱۵ ميليون تومان حقوق بگيرد، معادل ۵۰۰ دلار ميشود، آيا كسي كه در ايران ماهانه ۱۵ ميليون تومان حقوق ميگيرد مثل كسي كه در ايالات متحده ۵۰۰ دلار حقوق بگيرد زندگي ميكند؟ قطعا خير. هيچ خانواده مثلا ۴ نفري در امريكا نميتوانند با فقط ۵۰۰ دلار در ماه زندگي كنند. درحاليكه در ايران ميتوانند با حقوق ۱۵ ميليون تومان زندگي متعارف و مقبولي داشته باشند. اين يعني آنكه قدرت خريد ريال بسيار بيشتر از قدرت مبادلهاي آن است. يعني اگر كسي با ۱۵۰۰ دلار در امريكا زندگي متعارف يا حداقلي داشته باشد، در ايران هم با ۱۵ ميليون تومان، در همان حد بلكه بهتر زندگي ميكند، در اين صورت خواهيم گفت كه هر دلار معادل ۱۰ هزار تومان قدرت خريد دارد. پس چرا دلار ۳۰ هزار تومان است؟
لبته در همه كشورها قدري تفاوت و علل گوناگون هست، ولي نه اينكه ۳ يا ۴ يا حتي ۵ برابر تفاوت ميان قدرت خريد و ارزش مبادلهاي آن باشد. اين وضع محصول شرايط ويژه است. مثل اينكه يك بطري دوهزار توماني آب را در وسط بيابان بيآب به قيمت ۲۰ هزارتومان بلكه بيشتر هم ميخريم. چرا؟ چون شرايط آنجا ويژه است. علت اين است كه ارز در ايران از حالت ابزاري براي مبادله خارج و به يك كالا تبديل شده است. در يك كشور با اقتصاد متعارف كسي به ارز نيازي ندارد، مگر هنگامي كه ميخواهد كالايي را وارد كند يا به خارج سفر كند. ولي هنگامي كه تورم زياد و بيثباتي چشمگير ميشود، خروج سرمايه از كشور آغاز ميشود…
در اين صورت مردم نميتوانند ريال را نگهداري كنند چون هر لحظه بيارزشتر ميشود، نميتوانند خانه خود را به خارج ببرند يا اسبابكشي كنند، بلكه بايد پول ببرند، لذا ارز تبديل به كالا ميشود، داشتن آن هم موضوعيت و هم مطلوبيت پيدا ميكند. يكي از علل كاهش رتبه اقتصادي ايران همين است كه توليد ناخالص داخلي ايران را با ارز نيمايي محاسبه كردهاند، درحاليكه چنين محاسبهاي معرف شرايط عمومي مردم نيست. در چنين وضعيتي اعتماد به نفس مردم زايل ميشود. پيش از افزايش قيمت ارز و زماني كه دلار حدود ۳۵۰۰ تومان بود، دريافتي ماهانه 5/3 ميليون تومان، معادل هزار دلار بود كه امري متعارف مينمود. ولي اكنون كه آن قيمت به ۳۰ هزار تومان رسيده، حتي اگر حقوقها سه برابر هم شده باشد كه نشده، يعني ۱۰ ميليون تومان، باز هم معادل دلاري آن حدود ۳۳۰ دلار ميشود و اين بسيار ناچيز است.
پرسش اين است كه راهحل چيست؟ يك راهحل ساده و تكراري است كه اينبار هم ممكن است به ثمر برسد و بهطور موقتي گرهگشا باشد و آن به انتظار حل روابط خارجي و برجام ماندن است، اينكه بتوانند تا حدود ۲ ميليون بشكه و حتي بيشتر نفت بفروشند و تمامي پول آن را هم دريافت كنند، حدود ۴۰ تا ۵۰ ميليارد دلار (حداقل) در سال از اين راه وارد خزانه دولت شود و با عرضه آن قيمت را پايين آورند يا دستمزدها را زياد كنند. اين راه يعني افزايش عرضه از طريق صادرات نفت. ولي اين راه فايده ندارد زيرا پايدار نيست.
بايد ارز را از حالت مالايي خارج و صرفا به ابزار مبادله تبديل كرد. براي اين كار از يكسو بايد تورم را بهشدت كنترل كرد و از سوي ديگر زمينه را براي ورود نيروهاي نخبه و سرمايه به كشور فراهم نمود و در مقابل انگيزه آنان را براي خروج نيروي انساني و سرمايه از كشور از ميان برد. به علاوه با اصلاح سياستها و حذف ارز چند نرخي و تنوع بخشيدن به صادرات و اصلاح سياستها و ساختارهاي اقتصادي اين مشكل حل خواهد شد. طبيعي است كه گفتن اينها ساده است، ولي عمل به آنها بسيار مشكل اگر نگوييم براي دولت كنوني محال است