اینجا چراغی روشنه
گزارش بازرگان نیوز از تلاش نخبگان کشور برای تامین و توزیع داروی کرونا
گزارش بازرگان نیوز از تلاش نخبگان کشور برای تامین و توزیع داروی کرونا
وارد خيابان سوم گاندي شدم و صد متر بالاتر رفتم. دست چپ تابلويي بزرگ بود كه رويش نوشته “شركت شركت سرمايه گذاري تامين اجتماعي”. يكي از بزرگترين شركت هاي دولتي و در بین رسانه ای ها و سیاسیون معروف به حيات خلوت دولت ها.
وارد كه شدم براي شركت در جلسه اي به طبقه چهارم رفتم و حضور در سالن كنفرانس. جمعي از نخبگان دانشگاه هاي امير كبير و شريف و دانشگاه علوم پزشكي و نيز برخي تجار و بازرگانان و مدیران کشور حضور داشتند. فضايي غير دولتي بر جلسه حاكم بود. به دليل گرد بودن ميز رئیس مشخص نبود و اگر كسي مرد عينكي با فريم ايتاليايي معروفش را نمي شناخت نمي دانست كه رئیس كيست.
جلسه درباره بيماري كرونا و تامين و توزیع داروهاي مهم و مورد نياز كشور از جمله داروي رمديسيور بود. طراحی ها برای تامین آن و رفع اخلال در شبکه توزیع.دستور مدير عامل شستا بوده که مشكل حل شود و معاون امور هلدينگ هاي شركت شستا در حال پيگيري ویژه همين موضوع.
در ورودي باز مي شود و فردي دوان دوان مي آید و ليستي از داروهايي كه توسط داروخانه ها توزيع مي شود را جلوي آقای معاون مي گذارد كه مي گويند در زندگي شخصي فردي ثروتمند است. او با پرخاش و ناراحتي حرف تلخی را روانه مديران داروخانه مي كند و مي گويد:«علت عدم توزيع را بخواهيد و تا ١٥ دقيقه ديگر روي ميز من باشد.» سبک و شيوه اداره جلسه اش خاص است.نظرها را مي شنود.اختلاف نظرها را به چالش می کشد.
کارشناسان در حال تشريح شرايط كشور،نيازها و امكانات هستند.درهاي پنجره باز است و نگراني ام بابت كرونا كمتر.انگار دری رو به امید باز شده است.رئیس جلسه در نهایت تصمیم گرفت و دستور اجرایی داد و بدون اتلاف وقت با یک تقسیم کار ساده برنامه اجرایی و عملیاتی تیم خودش را ابلاغ کرد.با روحی قوی و مقاوم.
پس از پايان جلسه از از آقاي معاون مي پرسم:از نزدیکان خود شما هم کسی با بیماری کرونا به رحمت خدا رفته؟آهی می کشد و می گوید:» بله.برادر همسرم،و به همین خاطر است که هیج قصوری را تاب نمی آورم.»
از او می پرسم در اخبار آمده بود بازداشت شديد؟ مي خندد و مي گويد: «اينجا محل كار من است.انگار عده اي بيكار شدند. اما ما كار داريم. مي بينيد كه.» ميگويم ماجراي نسبت شما با برادر رئیس جمهور سابق چيست؟ مي گويد:«رفاقت را فداي سياست نمي كنم. دوست بوديم اما فاميل نه.» از او درباره محمد سرافراز مي پرسم و چرايي حضور او در دوره رياست سرافراز در رسانه ملي.
باز هم از رفاقت مي گويد و اينكه « در آن دوران صدا و سيما نيازمند پول بود.پول در آوردن هم كسي را مي خواست كه بتواند پول در بياورد.كمك هايي كردم. همه مديران راضي بودند. با تك تك آنها مي نشستم، مثل الان كه با شما نشستم.»
اثري از نگراني و استرس در چهره او نيست.اقتصاد ايران و هزارتوهاي آن را مي شناسد و مي گويد همه بايد كمك كنيم تا از اين پيچ تاريخي بگذريم.حتي با نوزده ساله ها هم مي شود.
از تخلفات و حاشیه های همیشگی در شستا مي گويم و او مدعي است كه سيستمي را طراحي كرده اند كاملا بومي كه مو لاي درزش نمي رود و همه چيز كدنويسي شده و امكان تخلف را از متخلف سلب مي كند. با گفتن اين جمله به سعيد كاردار بدرود مي گويم:«تصور نمي كردم كه چنين باشيد.» «مي خندد».
آسانسور. طبقه همكف. درب خروج. امید و چراغی که اینجا روشن است.